تاریخ،اجتماعی،جغرافیا
وبلاگی برای دانش پژوهان 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تاریخ،اجتماعی





زندگی من در یاری رساندن به مردم گذشت نه در فرمانروایی برایشان...

"کوروش بزرگ"
 
 

موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
[ 21 مرداد 1391 ] [ 6:45 AM ] [ سارا ]

روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور ر...سمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او،به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهاربه ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند.


از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند.

کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند.

ادامه در ادامه مطلب...


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
ادامه مطلب
[ 21 مرداد 1391 ] [ 6:45 AM ] [ سارا ]

امپراطور یونان به کوروش بزرگ گفت: ما برای شرف میجنگیم شما برای ثروت.... کوروش گفت:آری هرکس برای نداشته هایش میجنگد.

 

Cyrus The Great Pasargadae.jpg


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
[ 21 مرداد 1391 ] [ 6:45 AM ] [ سارا ]

گزنفون میگوید: بزرگان ایرانی عادت دارند که زن های متعدد را تزویج کنند ولی کوروش بیش از یک زن نگرفت و بعد از اینکه زن وی فوت کرد با زن دیگر ازدواج ننمود و علاوه بر اینکه خود او بیش از یک زن نگرفت، تزویج زن های متعدد را ...از طرف مردان منع کرد زیرا رسم تعدد ازدواج طوری در ایران راسخ شده بود که نمیتوانستند آن را لغو نمایند.

استرابون که با اسکندر به ایران رفت و قبر کوروش را دید مینویسد: اسکندر بعد از اینکه مقابل قبر ایستاد،همان طور که در معبد خدایان یونانی رعایت احترام می کرد،مراسم احترام را به جا آورد و به کسانی که اطرافش بودند گفت این کسی است که بزرگترین پادشاه جهان بود و امیدوا
رم خدایان به من توفیق بدهند که مثل او بشوم.

 

 


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
[ 21 مرداد 1391 ] [ 6:45 AM ] [ سارا ]

 

کاساندان

نام کامل ملکه کاساندان هخامنشی
لقب(ها) شاهدخت کاساندان
محل مرگ پاسارگاد زندان سلیمان
کاخ پارسه
پدر فراسپه
 فرزندان  کمبوجیه وبردیا وآتوسا و آرتیسون ورکسانا


   
کاساندان، کاسادان یا کَساندان همسر کوروش بزرگ، از تبار هخامنشی بود. او خواهر اوتاناس و دختر فرناسپ هخامنشی بود. حاصل ازدواج او و کوروش ۵ فرزند بود؛ کمبوجیه، بردیا، آتوسا،آرتیستون و دختری که نامش ذکر نشده‌است.به گفته داندامایف، دختر سومی احتمالاً رکسانا بود.

بنا بر نوشته هرودوت،کوروش او را بشدت دوست می‌داشت و هنگامی که او فوت کرد دستور داد تا تمام اتباع شاهنشاشی برای او عزاداری بزرگی برپا کنند. این گزارش در سالنامه نبونید آمده‌است که وقتی همسر پادشاه فوت کرد، در بابل از ۲۷ آدار تا ۳ نیسان(۲۱-۲۶ مارس سال ۵۳۸) عزاداری عمومی برپا شد. بسیار محتمل است که مرگ کاساندان باعث آن عزاداری باشد.

بویس حدس می‌زند او در بنایی که به آن زندان سلیمان می‌گویند، در پاسارگاد به خاک سپرده شده باشد.


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
[ 21 مرداد 1391 ] [ 6:45 AM ] [ سارا ]

ای اهورامزدا،

انگونه زنده ام بدارکه نشکنددلی از زنده بودنم وانگونه بمیران مرا که کسی به وجد نیایدازنبودنم...مهم نیست که قفلها دست کیست،مهم اینست که کلیدها دست خداست...

"
كــــــــوروش بزرگ "

عکس:نخستين روز نوروز91ساعت 8صبح


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
[ 21 مرداد 1391 ] [ 6:45 AM ] [ سارا ]

زردشت پیامبر


دولت هخامنشیان وارث تمدن های قدیم آسیا بود. در واقع مرکز این حکومت در بین النهرین و عیلام و سوریه قرار داشت و همین موضوع از بسیاری جهات کیفیت فرهنگ و تمدن هخامنشیان را معلوم می دارد.


 

دین در دولت هخامنشیان مانند کلیه دولتهای باستانی شرقی، نقش مهمی را ایفا میکرد. ضمن آنکه دولت هخامنشیان که ملت های مختلفی با آداب و سنن و عادات گوناگون جزو آن در آمده بودند، از لحاظ فرهنگی و اقتصادی پایه چندان محکمی نداشت و بنابراین امکان وجود یک سیستم مذهبی روشن در چنین شرایطی دشوار بود. در ایالتهای مختلف عقاید مذهبی بطور متعدد جلوه گر میشد که با آداب و عقاید موروثی هر کشوری ارتباط داشت.
وضع دشوار سیاسی دولت و قبایل مختلفی که تحت تسلط وی بودند و هم چنین وسعت اراضی کشور و اختلاف شرایط محلی، در انتخاب روش سیاست مذهبی هخامنشیان تاثیر فراوان داشت. پیروان مذهب قدیم ایران، یعنی مذهب اهورمزردا همان هخامنشیان اولیه، در بابل و فلسطین و مصر و آسیای صغیر، سنن و مذاهب محلی را پذیرفته و از آن پشتیبانی می کردند. فعالیت های کورش، کمبوجیه (پیش از بروز شورش در مصر) و همچنین داریوش اول شاهد صادق این مطالب است.
... خشایارشای اول از ترس بروز تجزیه کشورهای تحت استیلای خود در تضعیف مذاهب محلی اقدام و مذهب اهورمزدا آرتا را جانشین مذاهب مذکور ساخت. در این مذهب پاکی و بی گناهی اهمیت فوق العاده ای داشت. البته این موضوع به تاسیس عقیده یکتا پرستی که هنوز در آن مرحله از پیشرفت جامعه امکان پذیر نبود دلالت نداشت و هم چنین بر امحای کامل سایر خدایان معابد ایران نیز حکایت نمی کرد.
در این رابطه داریوش اول که پیوسته به اهورمزدا متوسل می شد و او را به اسم می نامید و دروغ را مخالف و مباین عقیده حقیقی خود به اهورمزدا می دانست، با همه این اوصاف از خدایان دیگر نیز یاد می کرد. اردشیر دوم در تمام قلمرو سلطنت خود موازی مذهب اهورمزدا، مذهب خدایان آناهیتا و میترا را نیز بوجود آورد. بطوری که از آناهیتا و میترا در کتیبه اردشیر سوم هم نام برده شده است.
مذاهب محلی و قدیم نیز به همان وضع وجود داشتند و به کار خود ادامه می دادند. به این ترتیب در دوره هخامنشیان با وجود یک مذهب رسمی و یک - وگاهی چند - خدای اصلی، که به وسیله روحانیون مغ ها حمایت می شد و بر اساس عقاید باستانی ایران پایه گذاری گردیده بود، عقاید مختلف دیگری هم وجود داشت.
اما پس از گذشت زمان مذهب رسمی بطور قطع به شکل یک دین در آمد که در تاریخ به نام "آیین زردشت" معروف است.

برگرفته از کتاب تاریخ ایران باستان نوشته میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف ترجمه روحی ارباب

موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
[ شنبه 21 مرداد 1391 ] [ 6:38 AM ] [ سارا ]

 

 

دوران خردسالی کوروش را هاله ای از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هایی كه گاه چندان سر به ناسازگاری برآورده اند كه تحقیق در راستی و ناراستی جزئیات آنها ناممكن می نماید. لیكن خوشبختانهدر كلیات ، ناهمگونی روایات ...بدین مقدار نیست. تقریباً تمامی این افسانه ها تصویر مشابهی از آغاز زندگی کوروش ارائه می دهند ، تصویری كه استیاگ ( آژی دهاك ) ، پادشاه قوم ماد و نیای مادری او را در مقام نخستین دشمنش قرار داده است.
استیاگ - سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمكار ماد - آنچنان دل در قدرت و ثروت خویش بسته است كه به هیچ وجه حاضر نیست حتی فكر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از این روی هیچ چیز استیاگ را به اندازه یدخترش ماندانا نمی هراساند. این اندیشه كه روزی ممكن است ماندانا صاحب فرزندی شود كه آهنگ تاج و تخت او كند ، استیاگ را برآن می دارد كه دخترش را به همسری كمبوجیه ی پارسی – كهاز جانب او بر انزان حكم می راند - درآورد. مردم ماد همواره پارسیان رابه دیده ی تحقیر نگریسته اند و چنین نگرشی استیاگ را مطمئن می ساخت كه فرزند ماندانا ، به واسطه ی پارسی بودنش ، هرگز به چنان مقام و موقعیتی نخواهد رسید كه در اندیشه ی تسخیر سلطنت برآید و تهدیدی متوجه تاج و تختش كند. ولی این اطمینان چندان دوام نمی آورد. درست در همان روزی كه فرزند ماندانا دیده می گشاید ، استیاگ را وحشت یك كابوس متلاطم می سازد. او در خواب ، ماندانا را می بیند كه به جای فرزند بوته ی تاكی زاییده است كه شاخ و برگهایش سرتاسر خاك آسیا را می پوشاند. معبرین درباری در تعبیر این خواب می گویند كودكی كه ماندانا زاییدهاست امپراتوری ماد را نابود خواهد كرد ، بر سراسر آسیا مسلط گشته و قوم ماد را به بندگی خواهد كشاند.
وحشت استیاگ دوچندان می شود. بچه را از ماندانا می ستاند و به یكی از نزدیكان خود به نام هارپاگمی دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل كرده است ، استیاگ به هارپاگ دستور می دهد كه بچه را به خانه ی خود ببرد و سر به نیست كند. کوروش كودك را برای كشتن زینت می كنند و تحویل هارپاگ می دهند اما از آنجا كه هارپاگ نمی دانست چگونه از پس این مأموریت ناخواسته برآید ، چوپانی به نام میتراداتس ( مهرداد) را فراخوانده ، با هزار تهدید و ترعیب ، این وظیفه ی شوم را به اومحول می كند. هارپاگ به او می گوید شاه دستور داده این بچه را به بیابانی كه حیوانات درنده زیاد داشته باشدببري و در آنجا رها كنی ؛ در غیر این صورت خودت به فجیع ترین وضع كشته خواهی شد. چوپان بی نوا ، ناچار بچه را برمی دارد و روانه ی خانه اش می شود در حالی كه می داند هیچ راهی برای نجات این كودك ندارد و جاسوسان هار...پاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زمانی كه بچه را بكشد. اما از طالع مسعود کوروش و از آنجا كه خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده ، زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید كه مرده به دنیا می آید و هنگامی كه میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید ، زن و شوهر كه هر دو دل به مهر این كودك زیبا بسته بودند ، تصمیم می گیرند کوروش را به جای فرزند خود بزرگ كنند. میتراداتس لباسهای کوروش را به تن كودك مرده ی خود می كند و او را ، بدانسان كه هارپاگ دستور داده بود، در بیابان رها می كند.
کوروش كبیر تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران كودكی اورا این چنین وصف می كند : « او كودكی بود زبر و زرنگ و باهوش،‌ و هر وقت سؤالی از او می كردند با فراست و حضور ذهن كامل فوراً جواب می داد. در او نیزهمچون همه ی كودكانی كه به سرعت رشد می كنند و با این وصف احساس می شود كه كم سن هستند حالتی از بچگی درك می شد كه با وجود هوش و ذكاوت غیر عادی او از كمی سن و سالش حكایت می كرد. بر این مبنا در طرز صحبت کوروش نه تنها نشانی از خودبینی و كبر و غرور دیده نمی شد بلكه كلامش حاكی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود. بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند او را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سكوت و خاموشی . از وقتی كه با گذشت زمان كم كم قد كشید و به سن بلوغ نزدیك شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می كرد ،‌ و به لحنی آرامتر و موقرترحرف می زد. كم كم چندان محجوب و مؤدب شد كه وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی كه بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن شدت خود را از دست می داد. از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد. در واقع به هنگام تمرین های ورزشی، از قبیل سواركاری و تیراندازی و غیره ، كه جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می كنند ، او برای آنكه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نكند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی كرد كه می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و برای آنكه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نكند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی كرد كه می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد ، بلكه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود كه در آنها خود را ضعیف تر از ...رقیبانش می دانست ، و ادعا می كردكه از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع و نبرد با تیر و كمان و نیزه اندازی از روی زین ، با اینكه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود ، اول می شد. وقتی هم مغلوب می شد نخستین كسی بود كه به خود می خندید. از آنجا كه شكست هایش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی كرد ، و برعكس با سماجت تمام می كوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر كامیاب شود ؛ در اندك مدت به درجه ای رسید كه در سواركاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی او در این زمینه ها تعلیم و تربیت كافی یافت به طبقه ی جوانان هیژده تا بیست ساله درآمد ، و در میان ایشان با تلاش و كوشش در همه ی تمرین های اجباری ، با ثبات و پایداری ، با احترام و گذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »
زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنكه یك روز اتفاقی روی داد كه مقدر بود زندگی او رادگرگون سازد ؛ : « یك روز كه کوروش در ده با یاران خود بازی می كرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی داد كه هیچكس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی كرد. کوروش برطبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین كرده بود. هر یك به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانها و دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت كنند. یكی از بچه ها كه در این بازی شركت داشت و پسر یكی ازنجیب زادگان ماد به نام آرتمبارسبود ، چون با جسارت تمام از فرمانبری از کوروش خودداری كرد توقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اكباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه ، كه جزو مقررات بازی بود ، ولش كردند پسرك بسیار خشمگین و ناراحت بود ، چون با او كه فرزند یكی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی را كرده بودند كه معمولاً با یك پسر روستایی حقیر می كنند. رفت و شكایت به پدرش برد. آرتمبارس كه احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود كرد از پادشاه بارخواست ، ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشكاری كه نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شكوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او رابه حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تن...د و خشن بود. به کوروش گفت: « این تویی ، پسر روستایی حقیری چون این مردك ، كه به خود جرات داده و پسر یكی از نجبای طراز اول مرا تنبیه كرده ای؟ » کوروش جواب داد: « هان ای پادشاه ! من اگر چنین رفتاری با او كرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب كرده بودند ، چون به نظرشان بیش از همه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری ، در آن حال كه همگان فرمان های مرا اجرامی كردند این یك به حرفهای منگوش نمی داد. »
استیاگ دانست كه این یك چوپان زاده ی معمولی نیست كه این چنین حاضر جوابی می كند ! در خطوط چهره ی او خیره شد ، به نظرش شبیه به خطوط چهره ی خودش می آمد. بی درنگ شاكی و پسرش را مرخص كرد و آنگاه میتراداتس را خطاب قرار داده بی مقدمه گفت : « این بچه را از كجاآورده ای؟ ». چوپان بیچاره سخت جا خورد ، من من كنان سعی كرد قصه ای سر هم كند و به شاه بگوید ولی وقتی كه استیاگ تهدیدش كرده كه اگر راست نگوید همانجا پوستش را زنده زنده خواهد كند ، تمام ماجرا را آنسان كه می دانست برایش بازگفت.
استیاگ بیش از آنكه از هارپاگ خشمگین شده باشد از کوروش ترسیده بود. بار دیگر مغان دربار و معبران خواب را برای رایزنی فراخواند. آنان پس از مدتی گفتگو و كنكاش اینچنین نظر دادند : « از آنجا این جوان با وجود حكم اعدامی كه تو برایش صادر كرده بودیهنوز زنده است معلوم می شود كهخدایان حامی و پشتیبان وی هستند و اگر تو بر وی خشم گیری خودرا با آنان روی در رو كرده ای ، با این حال موجبات نگرانی نیز از بین رفته اند ، چون او در میان همسالان خود شاه شده پس خواب تو تعبیر گشته است و او دیگر شاه نخواهد شد به این معنی كه دختر تو فرزندی زاییده كه شاه شده. بنابرین دیگر لازم نیست كه از او بترسی ، پس او را به پارس بفرست.
تعبیر زیركانه ی مغان در استیاگ اثر كرد و کوروش به سوی پدر و مادر واقعی خود در پارسومش فرستاده شد تا دوره ی تازه ای اززندگی خویش را آغاز نماید. دوره ای كه مقدر بود دوره ی عظمت واقتدار او و قوم پارس باشد.


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
[ شنبه 21 مرداد 1391 ] [ 6:33 AM ] [ سارا ]

 

 
موزا، ملکه اشکانی

زنان در ایران کهن از نظر حقوق و جایگاه و... در دوران گوناگون، وضع گوناگونی داشتند.

غزنویان (۳۵۱-۵۸۲)

زنان در دوران غزنویان حضور اجتماعی و سیاسی کمرنگی داشتند. با وجود اینکه آنان خود ترک بودند، کمرنگ‌تر از دوره‌های بعدی بوده‌است که ازجمله علل آن عدم آمادگی مردم ایران و تأثیرپذیری سلطان‌ها این دوره از قوانین دین اسلام بوده‌است. ازدواج‌های متقابل سیاسی بسیار رایج بوده‌است؛ بدین گونه که فرمانروایان برای آسوده‌خاطرشدن از جانب حاکمان دیگر، خواهر یا دختر یکدیگر را به نکاح خود در می‌آوردند.

در این دوره مهریه‌ها و جهیزیه‌های بسیار مفصل رایج بود. بانوان بطور غیر مستقیم در برخی مسائل سیاسی مانند مساله جانشینی سلطان‌ها و یا بستن پیمان‌های صلح و مانند آن نقش داشتند. از موارد دخالت‌های غیرمستقیم برخی از بانوان درباری از پشت پردهٔ حرمخانه می‌توان به دخالت‌های خواهر سلطان محمود غزنوی برای به قدرت رسیدن سلطان مسعود غزنوی اشاره کرد.

در این دوره حرم‌سراهای حاکمان پر از زنان عقدی، غیرعقدی و کنیزان بود. شماری از آنان که خوشبخت‌تر و خوش‌شانس تر بودند، برای خود مقام و منزلتی داشتند و تشکیلات مستقل و مفصل و خدمتکاران مختلف داشتند.


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
ادامه مطلب
[ شنبه 21 مرداد 1391 ] [ 6:28 AM ] [ سارا ]


 

 


 

rum photos photos rum ancient  pantheon عکس های روم باستان | تاریخ ما Tarikhema.ir


 

1 پانتئون(پارثئون) –


 

rum photos photos rum ancient  rome pantheon عکس های روم باستان | تاریخ ما Tarikhema.ir


 

2 پانتئون (پارثئون) –


 

rum photos photos rum ancient  rome colosseum عکس های روم باستان | تاریخ ما Tarikhema.ir


 

1 عکس کولوسیئوم (کُلُسِئوم)-


 

rum photos photos rum ancient  colosseum1 عکس های روم باستان | تاریخ ما Tarikhema.ir


 

2 عکس کولوسیئوم (کُلُسِئوم)-


 

rum photos photos rum ancient  rome travel عکس های روم باستان | تاریخ ما Tarikhema.ir


 

عکس معبد پانتئون (پارثئون) – روم باستان


 

rum photos photos rum ancient  rome artefacs عکس های روم باستان | تاریخ ما Tarikhema.ir


 

1 انجمن رومیان – روم باستان


 

rum photos photos rum ancient  ancient rome عکس های روم باستان | تاریخ ما Tarikhema.ir


 

2 انجمن رومیان – روم باستان


 

rum photos photos rum ancient  rome reborn 1 2 عکس های روم باستان | تاریخ ما Tarikhema.ir


 

دور نمای تاریخی روم (آمفی تئاتر در گوشه تصویر دیده می شود)


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
[ شنبه 21 مرداد 1391 ] [ 5:24 AM ] [ سارا ]
 
"شیرین” ملقب "ام رستم”...
"شیرین” ملقب "ام رستم” دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(۳۸۷ق. ـ ۳۶۶ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند. به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است. سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود : باید خطبه و سکه به نام من کنی و خراج فرستی والا جنگ را آماده باشی. ام رستم ، به پیک محمود گفت : اگر خواست سرور شما را نپذیرم چه خواهد شد؟ پیک گفت آنوقت محمود غزنوی سرزمین شما را براستی از آن خود خواهد کرد. ام رستم به پیک گفت : که پاسخ مرا همین گونه که می گویم به سرورتان بگویید: در عهد شوهرم همیشه می ترسیدم که محمود با سپاهش بیاید و کشور ما را نابود کند ولی امروز ترسم فرو ریخته است برای اینکه می بینم شخصی مانند محمود غزنوی که می گویند یک سلطانی باهوش و جوانمرد است برروی زنی شمشیر می کشد. به سرورتان بگویید اگر میهنم مورد یورش قرار گیرد با شمشیر از او پذیرایی خواهم نمود اگر محمود را شکست دهم تاریخ خواهد نوشت که محمود غزنوی را زن جنگاور کشت و اگر کشته شوم باز تاریخ یک سخن خواهد گفت محمود غزنوی زنی را کشت.
پاسخ هوشمندانه بانو ام رستم ، سبب شد که محمود تا پایان زندگی خویش از لشکرکشی به ری خودداری کند. ام رستم پادشاه زن ایرانی هشتاد سال زندگی کرد و همواره مردمدار و نیکخو بود.

موضوعات مرتبط: تاریخ، ،
[ پنج شنبه 29 تير 1391 ] [ 4:12 PM ] [ سارا ]

 

داستاني که در زير نقل مي‌شود، مربوط به دانشجويان ايراني است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» براي تحصيل به آلمان رفته بودند و آقاي «دکتر جلال گنجي» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجي نيشابوري» براي نگارنده نقل کرد :

 

 

ما هشت دانشجوي ايراني بوديم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصيل مي‌کرديم. روزي رئيس دانشگاه به ما اعلام نمود که همه دانشجويان خارجي بايد از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملي کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوريم که عده‌مان کم است. 
گفت: اهميت ندارد. از برخي کشورها فقط يک دانشجو در اينجا تحصيل مي‌کند و همان يک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملي خود را خواهد خواند . 
چاره‌اي نداشتيم. همه ايراني‌ها دور هم جمع شديم و گفتيم ما که سرود ملي نداريم، و اگر هم داريم، ما به ‌ياد نداريم. پس چه بايد کرد؟
وقت هم نيست که از نيشابور و از پدرمان بپرسيم. به راستي عزا گرفته بوديم که مشکل را چگونه حل کنيم.
يکي از دوستان گفت: اينها که فارسي نمي‌دانند. چطور است شعر و آهنگي را سر هم بکنيم و بخوانيم و بگوئيم همين سرود ملي ما است. کسي نيست که سرود ملي ما را بداند و اعتراض کند. 
اشعار مختلفي که از سعدي و حافظ مي‌دانستيم، با هم تبادل کرديم. اما اين شعرها آهنگين نبود و نمي‌شد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجي] گفتم: بچه‌ها، عمو سبزي ‌فروش را همه بلديد؟ گفتند: آري. گفتم: هم آهنگين است، و هم ساده و کوتاه. 
بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزي ‌فروش که سرود نمي‌شود. 
گفتم: بچه‌ها گوش کنيد! و خودم با صداي بلند و خيلي جدي شروع به خواندن کردم: «عموسبزي‌فروش . . . بله. سبزي کم‌فروش . . . بله. سبزي خوب داري؟ . . . بله.»
فرياد شادي از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرين نموديم. بيشتر تکيه شعر روي کلمه «بله» بود که همه با صداي بم و زير مي‌خوانديم. 
همه شعر را نمي‌دانستيم. با توافق هم‌ديگر، «سرود ملي» به اين‌صورت تدوين شد : 
عمو سبزي ‌فروش! . . . بله. 
سبزي کم‌فروش! . . . . بله. 
سبزي خوب داري؟ . . بله. 
خيلي خوب داري؟ . . . بله . 
عمو سبزي ‌فروش! . . . بله. 
سيب کالک داري؟ . . . بله . 
زال‌زالک داري؟ . . . . . بله. 
سبزيت باريکه؟ . . . . . بله. 
شبهات تاريکه؟ . . . . . بله. 
عمو سبزي ‌فروش! . . . بله. 
اين را چند بار تمرين کرديم. روز رژه، با يونيفورم يک‌شکل و يک‌رنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزي ‌فروش» خوانان رژه رفتيم. پشت سر ما دانشجويان ايرلندي در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هيجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوري که صداي «بله» دراستاديوم طنين‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خير گذشت.

Sara

 


موضوعات مرتبط: تاریخ، ،
[ دو شنبه 12 تير 1391 ] [ 11:2 AM ] [ سارا ]

 

بانو ماندانا

  

ماندان یا ماندانا در لغت به معنی شاه بوی عنبر سیاه، دختر آژی دهاک آخرین پادشاه ماد که همسر کمبوجیه پدر کوروش شد و از این وصلت کوروش متولد گردید. او در تربیت و نیز انتقال قدرت به کوروش سهم بسیار موثری داشت. ماندان اولین مدرسه جمعی که در آن برگزیدگانی از پسران بودند بنیان مینهد که خود شخصا به دانش آموزان این مدرسه درس حقوق وقانون را می آموخت و به کوروش می آموخت که باید پایه و اساس ظلم و بیدادی را ویران نماید و در هر حال یار و همیار زیردستان باشد. در این مدرسه فنون سوارکاری و تیراندازی و نبرد نیز آموزش داده میشد

 

 بانو شیرین

 

شاهزاده ارمنی و برادر زاده و جانشین مهین بانو فرمانروای ارمنستان و زنی خردمند که همسر وفادار خسروپرویز بود. در آن زمان ارمنستان یکی از شهرهای کوچک ایران و شاه ارمنستان زیر نظر شاهنشاه ایران بود. خسروپرویز و شیرین حماسه ای از خود ساختند که همیشه در تاریخ ماندگار ماند. شیرین از خسرو چهار فرزند به نام های نستور، شهریار، فرود و مردانشه بدنیا آورد که هر چهار فرزند وی در زندان کشته شدند.

داستان عشق او و خسرو پرویز و دلدادگی او و فرهاد در ادبیات ایران مشهور است. پس از این که خسرو پرویز بدست دست افسری جوان به نام مهرهرمز (که پدرش مرزبان نیم روز آ«بابل و عراقآ» بوده و دو سال پیش از این واقعه، به دست خسروپرویز مجازات شده بود) کشته می‌شود، به پسرش شیرویه نداد و به او گفت که من به عنوان ملکه ایران باید بهترین مراسم سوگواری را برای پدرت خسرو پرویز بجا آورم در حالی که زیباترین لباس و آرایش را داشت با متانت به همراه موبدان و بزرگان به تشیع جنازه خسرو پرویز پرداخت. پس از انجام مراسم از حاضران خواست که او را برای آخرین وداع با جنازه همسرش تنها بگذارند در آن هنگام با خنجری در کنار جسد همسرش، خود را کشت

 

 

بانو دغدویه

 

 دغدویه یا دوغدو مادر زرتشت است که اصلا از شهر ری بوده است. وی در آنجا با کوی ها و کرپن ها که مردم را گمراه می کردند و از آنها مرتب فدیه و قربانی می خواستند و دین را وسیله ای برای رسیدن به امیال و خواستهای ناروای خود کرده بودند به مبارزه پرداخت. پدر و مادرش چون جان او را در خطر دیدند او را نزد یکی از نزدیکان خود به آذربایجان فرستادند او در آنجا با پوروشسب ازدواج کرد و ثمره این پیوند همایون، زرتشت پیامبر بزرگ ایرانیان است

 

بانو کاساندان

 

کاساندان تنها همسر کوروش بزرگ، شهبانوی ایران (ملکه جهان) دختر فرناسپه از شاهدختان و دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود که از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر واجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند. کاساندان ملکه ۲۸کشور آسیائی بوده و همواره در کنار همسرش کوروش بزرگ پادشاهی میکرده و پس از او نخستین فرد قدرتمند و سیاستمدار دربار هخامنشیان بشمار می آمده است. او ۵فرزند با نام های کمبوجیه، بردیا، آتوسا، رکسانه و ارتیستونه داشت. هر یک از فرزندان کاساندان و کوروش بزرگ به نحوی در تاریخ هخامنشیان دارای نقش تعیین کننده بوده اند و از نشانه ها چنین بر می اید که آنها از تربیتی خاص برخوردار بودند. به نقل از هرودوت: کاساندان در ۶نوامبر ۵۳۹پیش از میلاد فوت کرد و هنگام مرگ وی در بابل ۶روز همه به سوگواری همگانی فراخوان شدند. کاساندان قبل از کورش درگذشت و بعد از او کورش در اندوهی فراوان ماند و برای همیشه و به احترام همسرش تنهایی را برگزید. مقبره شهبانو کاساندانه در پاسارگاد، در کنار آرامگاه کوروش بزرگ میباشد


 

 بانو آتوسا

آتوسا در لغت به معنای خوش اندام است. همچنین به معنای قدرت و توانمندی نیز میباشد.

آتوسـا (۵۵۰تا ۴۷۵پیش از میلاد مسیح) شهبانوهای ایران یکی از برجسته‌ترین زنان در تاریخ ایران قدیم است. وی دختر کورش کبیر و کاساندان، خواهر کمبوجیه، و همسر دو پادشاه هخامنشی، کمبوجیه و داریوش یکم، و مادر خشایار شاه بود. آتوسـا بانویی زیبا بود وهم شاعر و هم ادیب بود و به نوجوانان پارسی درس ادبیات پارسی میداد. به خاطر خرد و اندیشه نیکویش داریوش با ایشان در مسائل مملکتی و سرنوشت ساز مشورت میکرد و نیز به ایشان اعتماد کامل داشت. اگر داریوش به منطقه ای لشگر میکشید شورای سلطنت برای اداره امور کشور تشکیل میشد و رئیس و مافوق همه در راس شورای سلطنت شهربانو آتوسا بود.هرودوت در مورد زندگی سیاسی وی می‌گوید: آتوسا از قدرت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و علاقمند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند. وی همواره یاور فکری داریوش بزرگ بوده و چندین نبرد بزرگ را شخصا فرماندهی کرده و یا با نقشه های جنگی او انجام گرفته است. از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می‌دانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بوده‌است. احتمالا آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم می‌باشد

 

 

بانو یوتاب

 

یوتاب در لغت به معنی درخشنده و بیمانند است. از یوتاب به عنوان یکی از سردارن زن ایرانی نام برده اند. یوتاب خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است وی در نبرد با اسکندر گجستک همراه آریو برزن فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است . او در کوههای بختیاری راه را بر اسکندر بست ولی یک ایرانی خائن راه را به اسکندر نشان داد و او از مسیر دیگری به ایران هجوم آورد.از یوتاب به عنوان شاه آتروپاتان ( آذربایجان ) در سالهای 20 قبل از میلاد تا 20 پس از میلاد نیز یاد شده است.آریو برزن و یوتاب در راه وطن کشته شدند و نامی جاویدان از خود بر جای گذاشتند

 

 

بانو آرتمیس

 

آرتمیـس یا آرتمیـز در لغت به معنی راست گفتار بزرگ است. او نخستین و تنها بانوی دریاسالار جهان است. تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی و برجستگی و متانت سرآمد همه زنان آن روزگار نامیده اند.
آرتمیس 
Artemis نخستین زن دریانورد ایرانی است که درحدود 2494 سال پیش فرمان دریاسالاری خود را از سوی خشایارشاه هخامنشی دریافت کرد. در سال ۴۸۴ پیش از میلاد فرمان بسیج دریایی برای شرکت در جنگ با یونانیان توسط خشایارشا هخامنشی صادر شد. آرتمیس فرماندار سرزمین کاربه با پنج فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی ایران پیوست. در این نبرد ایران موفق به تصرف آتن شد. در این نبرد نیروی زمینی ایران از ۸۰۰ هزار پیاده و ۸۰ هزار سواره تشکیل شده بود. نیروی دریایی ایران دارای ۱۲۰۰ کشتی جنگی و ۳۰۰ کشتی ترابری بود.

همچنین آرتمیس در سال 480 پیش از میلاد در جنگ سالامین 
Salamine که بین نیروی دریایی ایران و یونان درگرفت شرکت داشت و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد و با ستایش دوست و آشنا روبرو شد. او در یکی از دشوارترین شرایط در جنگ سالامین، با دلیری و بیباکی کم مانند توانست بخشی از نیروی دریایی ایران را از خطر نابودی نجات دهد و به همین دلیل به افتخار دریافت فرمان دریاسالاری از سوی خشایارشاه رسید. او به خشایارشاه پیشنهاد ازدواج نیز داد که بدلایلی این پیوند صورت نگرفت. در سالهای دهه شصت میلادی (دهه چهل خورشیدی) نیروی دریایی ایران، برای نخستین بار ناو شکن بزرگی را به نام یک زن نام گذاری کرد و او "آرتمیس" بود. ناو شکن آرتمیس در دوران خدمت "دریاسالار فرج الله رسایی" به آب انداخته شد و سالها بر روی آبهای خلیج همیشه فارس پاسدار سواحل ایران بود.

ادامه مطلب.....

 


موضوعات مرتبط: تاریخ، ،
ادامه مطلب
[ دو شنبه 5 تير 1391 ] [ 6:44 AM ] [ سارا ]

قوم پارت يکي از طوايف ايراني بود که از آغاز تاريخ به اين سرزمين آمده و در قسمت شمال شرقي ايران سکونت گزيده بود. در روزگار شاهنشاهي هخامنشي استان پارت يکي از قسمت هاي ايران بود که زير فرمان شاهنشاه پارس اداره مي شد.

چون شاهنشاهي هخامنشي برافتاد و جانشينان اسکندر بر ايران فرمانروائي يافتند. ايرانيان از هر سو به مخالفت با بيگانگان برخاستند، و از آن ميان قوم پارت که در خراسان و گرگان امروزي مي زيستند به فرماندهي رئيس خود که "ارشک" نام داشت بر سلوکيان شوريدند و دولتي بنياد کردند.

شاهان اين خاندان به احترام بنيان گذار سلسله خود همه نام ارشک يا اشک را به نام خود مي افزودند. به اين سبب اين سلسله شاهنشاهان ايران را "اشکانيان" مي خوانند.

اشک اول يا (
ارشک)
در سال 877 پيش از هجرت بود که ارشک قوم خود را برانگيخت و با شاه سلوکي جنگ را آغاز کرد. اين زد و خورد پنج شش سال طول کشيد و سرانجام سلوکيان شکست يافتند و در سال 871 پيش از هجرت ارشک به شاهي نشست.

در اين زمان قسمت شمال شرقي شاهنشاهي ايران، شامل سغد و مرو و بلغ که دولت باختر خوانده مي شد (يعني قسمتي از ازبکستان و قسمتي از افغانستان امروزي) دولتي مستقل تشکيل داده بود. ارشک پس از آنکه بر سلوکيان غلبه يافت به جنگ دولت باختر رفت و در اين پيکار
کشته شد.

تيرداد
پس از اشک، تيرداد با لقب اشک دومجانشين او شد و با پادشاه سلوکي زد و خورد کرد و او را شکست داد و پايتخت خود را در نزديکي شهر دامغان کنوني که شهر
صددروازهخوانده مي شد قرار داد. قسمت غربي ايران هنوز در تصرف سلوکيان بود.

اردوان اول
اردوان اول پسر تيرداد اشک سوم بود که مازندران و ري و همدان را از چنگ سلوکي ها بيرون آورد و پس از جنگ هاي بسيار با آن دولت رسماً شاه ايران شناخته شد.

مهرداد اول

مهرداد اول از شاهان بزرگ اشکاني و ششمين شاه آن خاندان بود. مهرداد داستان هاي ديگر ايران را که تا آن زمان زيردست سلوکي ها بودند يا به دست فرمانروايان محلي اداره مي شدند به دولت اشکاني پيوست و "دمتريوس" سلوکي را اسير کرد و به زندان انداخت. در زمان او آذربايجان و فارس و خوزستان و بابل و قسمتي از شمال هند باز به شاهنشاهي ايران پيوست و مهرداد نخستين بار پس از برافتادن خاندان هخامنشي عنوان شاهنشاه اختيار کرد.

ادامه مطلب....


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
ادامه مطلب
[ دو شنبه 5 تير 1391 ] [ 6:27 AM ] [ سارا ]

 


 


انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی در ایران سر منشاء تحولات بزرگی در وضعیت و گرایشات زنان ایران محسوب می شود.در جریان تحولات برزگ اجتماعی ایران گردهمایی های سنتی زنان مبدل به گروه های سیاسی اثر گذاری در سطح جامعه شده است.


مشروطه

دستاورد مهم و تاریخی زنان در جنبش ملی مشروطیت آن بود که آنان از محیط های بسته خانگی و از ورای دیوارهای اندرونی ها بیرون کشیده شدند. در امور خارج از خانه، در مسایل غیر سنتی و غیر مرسوم زنانه و در زندگی اجتماعی شرکت کردند، مسئولیت اجتماعی را حس و تجربه نمودند و حاصل آن در عین حال رشد تمایل جدید و نیرومندی بود برای “دیده شدن”‌و به “حساب آورده شدن”‌… که آثار آن بلافاصله پس از سال 1285 در ایجاد انجمن ها و سازمان های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زنان و متعاقبا تاسیس و گسترش مدارس زنانه، فعالیت های مطبوعاتی، انتشار مجلات و طرح مشخص مسائل زنان مشاهده می شود، تا بدین ترتیب اولین پایه های جنبش اجتماعی زنان برای دستیابی به حقوق برابر و رفع ستم جنسیتی پایه ریزی شود.

در مراحل ابتدایی انقلاب مشروطه (اواخر دهه 1270 – اوایل دهه 1280) زنان بیشتر تحت تاثیر روحانیان بودند و به دلیل حمایت آنان از مشروطیت، از خانه‌هایشان بیرون آمدند و در تظاهرات و رفتارهای دیگری که غیرزنانه تلقی می‌شد شرکت می‌کردند، مانند جریان «شورش نان». کم‌کم حرکت زنان محسوس‌تر شده و استقلال بیشتری یافت. آنها انجمن‌ها و دوره‌های خصوصی برپا می‌کردند و آگاهی اجتماعی و فعالیت غیرخانگی‌شان بالاتر می‌رفت.

برخی از انجمن‌ها و سازمان‌های مخفی زنان به نبردهای مسلحانه برای مشروطیت دست می‌زدند. برای مثال، در مبارزه‌ای مسلحانه بین موافقان و مخالفان مشروطه در آذربایجان جسد 20 زن در لباس مردانه یافت شده است. در سال 1290 وقتی شایعه شد برخی نمایندگان مجلس به خواسته‌های روس‌ها تن داده‌اند حدود 300  تن از زنان با تپانچه به مجلس رفتند تا آنان را مجبور به «حراست از آزادی و تمامیت ارضی کشور» کننددر آذربایجان قیام زینب پاشا را در دهه 1310 قمری مشاهده می‌کنیم و هنگام اوج‌گیری مبارزات مسلحانه مشروطیت زنان بسیاری مخفیانه در لباس مردان در مبارزات شرکت کرده‌اند و برخی از آنان به طور اتفاقی شناخته شده‌اند، مثلا سربازی بود که جراحت برداشته بود و در درمانگاه از مداوای زخمش امتناع می‌کرد. کار به آنجا رسید که ستارخان به بالین او می‌آید و از او می‌خواهد که «پسرم تو نباید بمیری مابه نیروی تو، به اراده آهنین تو نیاز داریم. چرا راضی نمی‌شوی زخمت را مداوا کنند؟» و سرباز در گوش او می‌گوید که من زن هستم. مثال ثبت شده دیگر حاکی است که در جریان یکی از مبارزه‌های آذربایجان پس از یافتن اجساد یک گروه 20 نفره از سربازان مشروطه‌خواه، مشخص شد که تمامی آنها زن بودند.

برخی از انجمن‌ها و سازمان‌های مخفی زنان به نبردهای مسلحانه برای مشروطیت دست می‌زدند

انجمن‌های زنان اقدامات غیرقهرآمیز زیادی نیز در دفاع از مشروطیت و نیز وادار کردن انگلیس و روسیه به ترک ایران انجام دادند. از جمله فروختن جواهرات و خرید سهام از دولت در جریان تاسیس بانک ملی توسط مجلس. زنان مبتکر تحریم کالاهای خارجی بودند، مثلا سعی کردند قهوه‌خانه‌ها را متقاعد کنند برای کاهش مصرف شکر وارداتی تعطیل شوند. این انجمن‌ها میتینگ‌های بزرگی درباره نقش زنان در جنبش ملی 1290 برای خارج ساختن انگلیس و روسیه از ایران برگزار می‌کردند. جالب آنکه در یکی از مراوده‌های میان انمن‌های زنان و هیئت روسی، این هیئت تلاش کرده بود زنان را متقاعد کند به دلیل اینکه قانون اساسی ایران حقوق زنان ایران را رعایت نکرده است، آنها نیز نباید برای حراست آن تلاش کنند. پاسخ گروه‌های زنان این بوده است که آنها خود نیز از شرایط خودشان ناراضی هستند اما مقصر، پیچیدگی‌های سیاسی ناشی از حضور قدرت‌های خارجی است.

گروه‌های زنان در سال 1290 با فعالان حق رای زنان در انگلستان تماس گرفتند و از آنان تقاضا کرده بودند دولت انگلیس از نفوذ سیاسی خود برای حمایت از ایرانی‌ها استفاده کند، که این فعالان پاسخ داده بودند متاسفانه هیچ امتیاز سیاسی در دولت خود و قدرتی برای حمایت مردم ایران ندارند.

مشروطه

حضور اجتماعی زنان

حضور اجتماعی زنان از اواخر دهه 1270 و اوایل دهه 1280، همزمان با آغاز دور جدیدی از تلاطمات سیاسی و اقتصادی کشور، عموما متاثر ازدستورات و فتواهای رهبران مذهبی، آغاز شده است. جنبش تنباکو (1275خورشیدی / 1896 میلادی) و بحران بزرگ نان (1277 خورشیدی) دو نمونه بارز از حضور زنان در خیزش های اجتماعی دوره دهساله پیش از صدور فرمان مشروطیت است.

از ابتدا تا به آخر واقعه رژی زن ها فعالانه در صحنه های مختلف اعتراضات اجتماعی حضور داشتند. در تهران در حمایت از میرزای آشتیانی مجتهد بزرگ تهران و در اعتراض به شاه که به او اتمام حجت کرده بود که یا باید در ملا عام قلیان بکشد و یا از ایران خارج شود، زنان مقابل محل سکونت او دست به تظاهرات زدند و بازار تهران را به تعطیلی کشاندند. حکم میرزای شیرازی برای تحریم تنباکو و اعتراض به واگذاری امتیاز تنباکو به ماژور تالبوت انگلیسی، حتی زنان حرمسرای دربار را هم تحت تاثیر قرار داده بود .نه فقط زنان تهران، زنان سایر شهرها از جمله تبریز و شیراز و حتی زنان ایلاتی هم در کنار مردان به صورت جدی به مخالفت و اعتراض برخاسته بودند و با استفاده از امکان جدید و بی همتای ارتباطی و اطلاع رسانی آن روز یعنی خطوط تلگراف، مکررا تلگراف های تهدیدآمیز در رابطه با فسخ واگذاری امتیاز تجارت تنباکو به تهران مخابره می کردند.

 خشکسالی، و نیز احتکار غلات توسط درباریان و دولتمردان کمبود و گرانی نان و لاجرم گرسنگی را آنچنان شدت داده بود که یکبار دیگر تهران و تبریز و سایر شهرهای کشور صحنه اعتراضات گسترده شد. اعتراض و نارضایتی زنان به گرانی نان در اشکالی هم چون بست نشینی، مراجعه و یا نامه نگاری به سفارت روس و انگلیس و واسطه قرار دادن سفرای این کشورها تبارز می یافت. در یکى از اعتراض هاى زنان، چند هزار زن جلوى کالسکه ناصرالدین شاه را که از شکار برمى گشت، مى گیرند و از او مصرانه مى خواهند تا به وضع نابسامان نان سر و سامانى دهند و البته براى رسیدن به شاه باید با محافظان او درگیر مى شدند. با وعده هایى که شاه براى رفع مشکل نان مى دهد، کالسکه اش اجازه عبور مى یابد. اما همراهان شاه و خصوصاً کامران میرزاى نایب السلطنه که در احتکار گندم دست داشت، توسط این زنان تأدیب مى شوند .

در روزهایی که تبریز صحنه درگیری مردم و تفنگ چی های حکومت بود و وقتی که انبارهای غلات به تسخیر مردم در می آمدند ، باز هم زنان در میدان نقش آفرینی می کردند.

حضور اجتماعی زنان از اواخر دهه 1270 و اوایل دهه 1280، همزمان با آغاز دور جدیدی از تلاطمات سیاسی و اقتصادی کشور، عموما متاثر ازدستورات و فتواهای رهبران مذهبی، آغاز شده است

در نهضت مشروطه و رویدادهای پس از آن نیز زنان لحظه به لحظه حضوری مشخص و ملموس داشتند . آنان به همراه مردان در مسجد شاه تهران بست نشستند، در تلاش برای بازگرداندن علما از مهاجرت، بستن بازار ،پیوستن به متحصصین شاه عبدالعظیم، حضور در قصرمظفرالدین شاه برای گفت و گو، تحصن در سفارت انگلیسی و نظایر آن مشارکت داشتند.

 جریان مهاجرت صغری، زنان با شرکت در تظاهرات خیابانی خواهان بازگشت علما شدند و عمرمیرزا جهانگیرخان صوراسرافیل را یکی از انجمن های سری، مأمور رساندن نامه ای تهدید آمیز به شاه کرده بود، گروهی مأمور دیگر از زنان به سرکردگی زنی مشهور به زن حیدرخان تبریزی مراقبت و حفاظت از جان علمای مشروطه خواهی را که بر منبر سخرانی می کردند بر عهده داشتند.

 پس از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس شورای اسلامی، آن گاه که نمایندگان مجلس در صدد تاسیس بانک ملی و نیازمند مساعدت مردم بودند، زنان از گروه های مختلف اجتماعی جواهرات و زینت آلات خود را می فروختند و از دولت سهم می خریدند.

 در فراخوان مشروطه خواهان برای تحریم کالاهای خارجی و استفاده از محصولات داخلی این زنان بودند که پیشگام شدند. در بعضی از شهرها مثل تبریز و تهران انجمن هایی به منظور ترویج منسوجات داخلی و تحریم پارچه های خارجی تشکیل دادند. 

زنان

نامه اتحادیه غیبی نسوان به نمایندگان مجلس برای تدوین و تصویب سریع متمم قانون اساسی، کمک های مالی زنان به انجمن های ایالتی از طریق فروش جواهرات و اموال شخصی، اعتراض های مکرر به بی عملی و کلای مجلس شورای ملی و هیات وزیران برای پایان دادن به سرکوب مشروطه خواهان آذربایجان و دفع تجاوز عثمانیان به خاک ایران نمونه هایی از عزم و عمل زنان در جهت تحکیم نظام پارلمانی در ایران بعد از مرگ مظفرالدینشاه و اوایل دوران محمد علی شاه است.

بعد از به توپ بسته شدن مجلس و قتل عام و تعقیب مشروطه خواهان ، کسانی که اجساد مجاهدین وجوانان را از سنگ فرش خیابانها برمی داشتند زن ها بودند و هم آنان بودند که مجاهدین را در خانه هاشان پناه و یاری می دادند. شواهد و روایت های مکرری گواه می دهند که در تبریز و رشت در گردان های مسلح و در کسوت مردانه، زنان دوشادوش مردان مبازره می کردند.

 علاوه بر اینها اولین تجربه فعالیت های بین المللی زنان در همین دوره اتفاق می افتد. در استانبول جایی که بسیاری از مشروطه خواهان به آنجا مهاجرت کرده بودند، کمیته ای از زنان ودختران مشروطه خواه تشکیل می شود و به افشاگری اعمال و جنایت های محمد علی شاه دست می زنند،یا با مخابره تلگراف هایی به ملکه های انگلیس وآلمان سعی می کنند ازنفوذ آنها برای مهار شاه استفاده کنند .

با توجه به این شواهد روشن است که زنان در خیزش های اجتماعی پیش از مشروطیت، در دوران انقلاب مشروطه و رویدادهای پس از آن فعالانه شرکت داشته اند.

گر چه گروه هایی از زنان وابسته به دربار و یا طبقات بالای اجتماعی که امکان تحصیل و سواد آموزی پیدا کرده و آشنا به افکار و آرای مدرن و مترقی و در مجموع مجهز به خود آگاهی جنسیتی شده بودند، شرکتشان در انقلاب مشروطه از همان آغاز به منظور طرح مسائل زنان و احقاق حقوقی مانند تحصیل و برخی برابریهای جنسیتی بوده است، لیکن توده زنان عمدتا در راستای خواسته های روحانیون معترض به نفوذ قدرت های خارجی و مخالف استبداد شاهان بودند. البته شرایط اجتماعی و فرهنگی آنروز ها که جلوه بارز آن بیسوادی و گرایش به خرافات مذهبی بود، اقتضا نمی کرد که توده زنان نسبت به جایگاه و موقعیت خود واقف باشند و حقوق انسانی خود را بشناسند و آن را مطالبه کنند.


 


موضوعات مرتبط: تاریخ، ،
[ دو شنبه 22 خرداد 1388 ] [ 12:16 AM ] [ سارا ]

در دوره ساسانی سازمان قضایی نسبتاً مرتبی بوده است در اغلب دهستان‌ها ریاست محکمه با یک نفر قاضی روحانی محاکم قضایی بر دو نوع مذهبی (شرعی) و عرفی بوده‌اند.


محاکم شرعی به دعاوی مدنی و محاکم عرفی به دعاوی دیگری رسیدگی می‌کردند، ریاست کل محاکم شرعی با موبد موبدان بود و اداره محاکم شرعی در شهرها و پایتخت به عهده ردان (قاضیان دیوان عالی) دستوربران و هیربدان بوده است. ریاست محاکم عرفی با دستوبر بود که نسبت به دعاوی مالکیت و غصب حق رسیدگی داشت. در ماتیکان هزار داتستان قضات عرفی را داتوبر یا (داور) و قضات شرعی را دستوبر می‌نامیدند.

ساسانیان

در این دوره دادرسی متهمین نظامی و افسران با تشریفات خاص در پیشگاه دادرس مخصوص موسوم به سپاه دادور یا قاضی عسگر صورت می‌گیرد. شاه به عنوان رئیس دیوان عالی کشور بالاترین مرجع قضایی بود و حکم صادره از او قابل اعتراض مجدد نبود.

ادله اثبات دعوا اقرار (خستوک) آزمایش ایزدی (اردالی) بود. سوگند خوردن یکی از مصادیق آزمایش ایزدی بود معمولاً پیش از خوردن سوگند باید تطهیر می‌کردند و برسم در دست می‌گرفتند و شیر یا آب مقدس نوشیده و سرود مهر بخوانند.

بزه‌ها در دوران ساسانی به سه دسته بوده‌اند: 1ـ تقصیر نسبت به خداوند، کفر، ارتدال و بدعت دعوی 2ـ تقصیر به پادشاه (طغیان، نافرمانی، سوء قصد) 3ـ جرایم نسبت به افراد.

با توجه به نامة تنسر، انواع مجازات‌ها نیز در دورة ساسانی مشخص می‌شود که عبارت است از: حبس، اعدام، مثله، تنبیه بدنی، جزای نقدی، کور کردن، و شلاق زدن.

طبق قانون اوستا، قاضی مکلف بود در موقع رسیدگی عمدی یا غیرعمدی، اجباری یا اختیاری، تعدد یا عدم تعدد، جرم را مشخص کند.

در روزگار انوشیروان مجازات‌هایی چون قطع دست، بریدن گوش و بینی، بیرون آوردن چشم، مثله کردن غدغن شد .اصل تسبیب که در حقوق امروز نیز موجب مسۆولیت مدنی است در آن دوره وجود داشت. در آن دوره حیواناتی چون سگ را مجازات می‌کردند.

در این دوره دادرسی متهمین نظامی و افسران با تشریفات خاص در پیشگاه دادرس مخصوص موسوم به سپاه دادور یا قاضی عسگر صورت می‌گیرد. شاه به عنوان رئیس دیوان عالی کشور بالاترین مرجع قضایی بود و حکم صادره از او قابل اعتراض مجدد نبود

ساسانیان یکی از دودمان‌های شاهنشاهی ایران بودند. کارمندان قضایی در سازمان دادرسی ساسانیان به شرح زیر بوده اند:

 

داذور (قاضی)

که شناخت و تشخیص درستی ادعاهای طرفین برعهده او بود. به سخن دیگر در دادگاه تنها کسی که حق رأی داشت و در مسائل کیفری و مدنی حکم میداد همین داور یا دادرس بود.

 

اندرزگر (مفتی)

هنگامی که داذور به مسأله یا موضوع دشوارتری برمی خورد که حکم آن را نمیدانست با بهره گیری از دانش و علم اندرزگر تاریکی و دشواری آن پرونده یا قضیه را میزدود؛ اندرزگر نقش مجتهد و مفتی دوران اسلامی را ایفاء میکرده است.

 

گواهان (عدول)

که بر احکام صادر شده نگاهی میانداختند و بر چگونگی و شیوه دادرسی آنان نگرش داشتند.

ساسانیان

 

نگهبانان یا یارمندان

مأمور جلب کسانی بودند که پس از فراخوانی در دادگاه حضور نمییافتند، اینان پاسداران نظم جلسه های دادرسی در دادگاهها بودند و کار جلواز دوران اسلامی را برعهده داشتند.

قاضی یا داذور در ردیف دستوران و مۆبدان و هیربذان بود. رئیس کل داذوران را قاضی دولت یا شهر داذور یا داذور داذوران میگفتند؛ محاکم هر ناحیه را یک قاضی روحانی اداره میکرد و به طور کلی مراقب بود که احکام و اعمال رۆسا غیرروحانی ناحیه نیز موافق عدالت باشد، هر قریه یک مرجع قانونی پایینتری داشت که ریاست آن با دهقان یا قاضی مخصوصی بود که به آن قریه میفرستاده اند، راجع به عمل و حدود اختیارات این مأمورین اطلاعی در دست نیست.

 

دادگاه های زمان ساسانیان

دادگاه شرع

دادگاه عرف

قضات و دادرسان دادگاههای شرع از روحانیون زرتشتی بودند و قاضیان دادگاه های عرف ، افراد غیر روحانی که سواد قضایی داشتند بودند که به آنهاداذور گفته میشد.

 

دادگاههای اختصاصی از دو نوع دادگاه تشکیل یافته بودند:

دادگاه ارتش

دادگاه عشایری

در روزگار ساسانی به دلیل اینکه حساسترین مراکز دادرسی در دست روحانیون قرار داشت، سرنوشت قضایی مردم به دست آنان رقم زده میشد، زد و بندهایی که روحانیون زرتشتی با حکومت و دولتمردان داشتند چندان فضای اطمینان بخشی برای یک دادرسی ساده و دادگرانه و مردمی فراهم نمیکرد، تهمتها و برچسبهای بیدینی و پیگردهای مذهبی اندیشه ای، که به دست مغان و آخوندهای زرتشتی انجام میگرفت نشان از بی ثباتی و امنیت قضایی در روزگار ساسانی دارد.

در خصوص مبانی حقوقی عهد ساسانی باید گفت که کتاب «اوستا» و تفاسیر آن و همچنین مجموعه فتاوی علمای روحانی تشکیل دهنده آن مبانی بوده اند

کشف جرم و دستگیری مجرم برعهده مسۆول انتظامات شهر یا به عبارت دیگر بر عهده مسۆول شهربانی بود.

نقل شده است: «در امپراطوری ساسانی شهربانی سازمانی مۆثر و نیرومند بود. در هر محل نیرویی تحت فرماندهی افسری لایق وجود داشت. در شهرها هر واحدی تحت نظارت رئیسی بود به نام کوئبان

کوئبان مسۆول انتظامات شهر بود و هر کجا که جرمی اتفاق میافتاد دستگیری مجرم و کشف جرم با او بود. این افسر شهربانی قانون دادرسی و روش محاکم را میدانست و احکام و قرارهای محکمه را اجرا میکرد.

اثابت دعاوی جزایی و شناختن هویت بزهکاران به عهده او بود.

هنگامی که پرونده نزد قاضی میآمد، قاضی دقیقاً به کیفیت دستگیری متهم و زمان ارتکاب جرم و مدت توقیف متهم رسیدگی میکرد و اگر اختلافی در این امور مشهود وی می افتاد از افسر شهربانی علت را میپرسید و اگر متهم به نظر این قاضی بیگناه میآمد فوراً به آزادی وی دستور میداد.»

در خصوص مبانی حقوقی عهد ساسانی باید گفت که کتاب «اوستا» و تفاسیر آن و همچنین مجموعه فتاوی علمای روحانی تشکیل دهنده آن مبانی بوده اند.

 


 


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
[ دو شنبه 22 خرداد 1388 ] [ 12:14 AM ] [ سارا ]

در این پست برخی از سخنان پادشاهان را با سخنان کوروش بزرگ مورد مقایسه قرار می دهیم.و به این موضوع می پردازیم که دلیل این مشهوری و معروفی کوروش بزرگ چه بوده است.امیدورام با این پست کسانی که میگن کوروش اینطور انسانی بوده و این طور کار ها رو کرده ،از حرف های خودشون پشمان شده و بدانند که کوروش واقعا پاک بوده و پاک خواهد ماند.البته توجه کنید که شخصی مانند کوروش هیچ گاه با این چنین پادشاهانی که نامشان در زیر امده است قابل قیاس نیست.


 

مقایسه کوروش بزرگ و دیگر پادشاهان

آشور نصیرپال، پادشاه آشور (۸۸۴ پ‌م.) در کتیبه خود نوشته است:

به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم.حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم. بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم.

مقایسه کوروش بزرگ و دیگر پادشاهان

در‌کتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (۶۸۹ پ‌م.) چنین نوشته شده است:

وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که بصورت تلی از خاک درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان می‌رفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد.

مقایسه کوروش بزرگ و دیگر پادشاهان

در کتیبه آشور بانیپال (۶۴۵ پ‌م.) پس از تصرف شهر شوش آمده است:
من شوش، شهر بزرگ مقدس را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الهه‌هـایشان را به باد یغما دادم.

سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقرب‌ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند.

مقایسه کوروش بزرگ و دیگر پادشاهان

اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حکمرانان امروز جهان، کوروش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرت‌عملی نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نکرد؛ بلکه او را به حاکمیت ناحیه‌ای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود:

“… آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد. من برای صلح کوشیدم. برده‌ داری را برانداختم. به بد‌بختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد.فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. اهالی این محل‌ها را گرد آوردم و خانه‌های آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.”

کوروش پس از ورود به شهر بابل (در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند. رفتار کوروش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد .

سارا


موضوعات مرتبط: تاریخ، تاریخ اول راهنمایی، ،
[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1388 ] [ 8:3 PM ] [ سارا ]

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

سلام به تمام دوستانم، من سارا هستم و شما را دعوت میکنیم که ازوبلاگ من دیدن فرمایید.
برچسب‌ ها
آرشيو مطالب
مرداد 1391
تير 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 بهمن 1390 دی 1390
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 164
بازدید کل : 109852
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


Alternative content




<-PollName->

<-PollItems->